راه آیلتس
برای من هم مثل بقیه از یک آزمون آزمایشی شروع شد. بدون هیچ پیشزمینهای آزمون دادم. توی رایتینگ نمرهام ۴ شد. خیلی برایم برخورنده بود. به نظر خودم متنی که نوشته بودم خوب بود. یک مقالهی کوتاه به سبک همین نوشتههای سپهرداد نوشته بودم. زور زده بودم خوبیها و بدیهای دو سمت ماجرا را بیان کنم و خیلی هوشمندانه (!) جایی در میانه بایستم که بگویم جامعالاطرافم. سعی کرده بودم دایرهی واژگان انگلیسی خوبی را هم به کار ببرم. اما نمرهی ۴ خیلی افتضاح بود. بعدها فهمیدم که چون ساختار استاندارد را رعایت نکرده بودم اینطوری شده. البته بعد از اینکه ساختار ۵ پاراگرافی جستار
نوشتن به انگلیسی را یاد گرفتم هم مشکلات زیاد بود. جوری که آخر کار نمرهی رایتینگ آیلتس من از ۶ فراتر نرفت. نمرهی ریدینگ و درک مطلب و این حرفها خیلی بالا شده بود. اما رایتینگ نشده بود.مقدمهی کتاب «نوشتن برای
زیستن» را که خواندم دیدم بدجور با نویسندهی کتاب همدردم و همین من را اسیر این کتاب کرد. کتابی که هر فصلش را با ولع خواندم و هر چه جلوتر رفتم تعداد خطوطی که به نظرم ارزش خط کشیده شدن داشتند بیشتر میشد. ماساکو واتانابه توی ژاپن برای خودش کیابیایی داشت و نخبه محسوب میشد و دانشجوی خفنی بود. اما وقتی توی
آمریکا به دانشگاه رفت اولین تکالیف نوشتاری درسهایش همه غیرقابل ارزشیابی شده بودند. مردود شده بود. هر چه هم زور میزد که ترفندهای مختلف نوشتن را امتحان کند مگر اینکه کوتاه بیایند و نوشتههایش را قابل قبول بدانند بیهوده بود. چند ماهی طول کشیده بود تا بتواند از سطح C به سطوح بالا برسد. راهی بس طولانی و دشوار. بعدها فهمید فرق ماجرا خیلی بنیادیتر از این حرفها بوده. نکتهای که من هم بعد از خواندن کتاب در مورد ساب...
ما را در سایت ساب دنبال می کنید
برچسب : نویسنده : 9sepehrdadb بازدید : 23 تاريخ : يکشنبه 3 دی 1402 ساعت: 13:02